سفرنامه مصور ارومیه
تو این سفر مامان جون هم همراه ما بودن و خیلی بهمون خوش گذشت و به آنا جون و آتا جون هم خیلی زحمت دادیم اینم عکسامون عمه جون زحمت کشیده بودن و برای امیر مهدی جون کیک قدم درست کرده بودن(فقط نفهمیدیم کی کفشای شوکولاتی رو خورد هههههههه) همه بشینن میخوام سخنرانی کنم(یکی از امامزاده های ارومیه که بقعه اش تاریخی هم بود) ساعت 1.30 بامداده و امیر مهدی در حال آتیش سوزوندن(مامان و بابا هم موندن گریه کنن از خستگی زیاد یا بخندن به شیرین کاری های عسلک) صبح 13 به در در یاط ومردان در حال تهیه آتیش کباب (امیر مهدی هم مهندس ناظره) اینم عصر 13 به در و باغ پسر عمه(من عاشق این عکسم) 4 شنبه هم رفته بودیم خونه عمو فرشید دوست بابا و چ...
نویسنده :
مامان نخودی
16:17