اولین خجالت
سلام پسرم
5 شنبه گذشته مهمون داشتیم و خاله زینب و عمو حسین اومده بودن خونمون با اینکه دفعه پیش که ما رفته بودیم خونشون تو خیلی راحت بودی اینبار داشتی میرفتی به سمت عمو حسین که بری بغلش که عمو نگات کردو بهت سلام کرد تو هم وسط را راتو کج کردی و پشتتو کردی به همه و نشستی نمیدونی چقدر خوردنی شده بودی کلی دلمون برات ضعف کرد پسرم و این اولین بار بود که من دیدم پسرم خجالت میکشه از اون روز تا امروز 2-3 بار دیگه هم خجالت کشیدی
دیروز مامان دراز کشیره بود و تو هم کنار میز TV وایساده بودی و خودت تنهایی دو سه قدم اومدی سمت مامان قیافت خیلی دیدنی بود کلی داشتی افتخار میکردی مامان به قربونت بره منم کلی دوق کردم که پسرم داره مرد میشه هههههههههه
خیلی به مامان وابسته شدی و وقتایی که شیر میخوایی بعد از اینکه کلی دماغتو واسه من جمع میکنی و بهم میخندی میایی میشینی تو بغلم و هی نازم میکنی و دو سه تا هم بوسم میکنی عاشق این کارتم که خواسته هاتو با مهربونی و سیاست میگیری مامان به قربون قلب مهربونت بشه پسرم
اینم چند تا عکس:
امیر مهدی در فود کورت راه چوبی(آب و آتش)
تولد بابا سجاد:
اینم غذا های تولد:
مامان جون و بابا جون هم زحمت کشیدن و یه کمربند و کیف پول چرم به بابا سجاد هدیه دادن