امیر مهدیامیر مهدی، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 17 روز سن داره

هدیه آسمانی ما

مرداد ماه

ماه مرداد هم تموم شد و پسر ما وارد 23 امین ماه از زندگیش شد 23 ماهی که همه لحظه هامون کنارش پر از عشق و شادی و شیرینی بوده شیرین کاری هات هر روز داره بیشتر میشه وقتی موبایل زنگ میزنه یا تلفن بدو میای پیش من و میگی مامان گوشی جواب بدم؟ اجازه میگیری هههههههههه کلا واسه بیشتر کارهات اجازه میگیری و من کلی کیف میکنم چند روز پیش من کنار تو خوابیده بودم که یهو دیدم ساعت یه ربع به 9 و خواب موندم تا پاشدم تلفن خونه هم زنگ زد رفتم اونو جواب بدم تو بیدار شدی و هی گریه کردی و میخواستی من بیام پیشت منم تلفنو زود قطع کردم و اومدم پیشت بعد به من میگی : دیهَت بکنم؟ دیروز رفته بودیم پاساژ آ؛رین که بابا سجاد کت و شلوار بخره بعد اونجا رو میز ...
2 شهريور 1392

عکس های جدید مربوط به پست قبلی (اینجا میذاریم یعنی ما آپکردیم :D)

مهمونی خونه خاله  هدیس   مدل جدید خوابیدن(اومدمخونه دیدم اینجوری خوابیدی جالب اینکه کلی عکس گرفتم رفتم شیشه شیرتو پر کردم بغلت کردم گداشتم روتخت ولی بازم بیدار نشدی   قربون اون خوابیدنت برم) امیرمهدی در حال پضولی و خوردن سریال صبحانه   ...
20 مرداد 1392

داری بزرگ میشی

سلام بر فرشته کوچک خوشبختی پسر شیرینم ببخش که وقت نمیکنم وبلاگت رو آپ کنم واقعا این روزها خیلی شلوغیم و فرصتهامون خیلی کمهوقتی هم که خونه هستیم تو میخوای که شیش دنگ برای تو باشیم و این میشه که فرصت پای نت نشستن رو اصلا ندارم تو این مدت کلی اتفاق افتاد که آخریش که الان یادمه اینه که مامانی هفته پیش رفت آمریکا و ما برای بدرقه اش رفتیم و رسوندیمشون فرودگاه و تو هم برای اولین بار شب پیش باباجون خوابیدی انقدر شیرین شدی که ما عصر ها که میاییم خونه فقط داریم از دست شیرین کاری ها و شیرین زبونی هات میخندیم الهی فدات بشم از مهربونیت هم چی بگم که مهربونیت زبون زد همه شده روزی هزار بار میایی و بوسمون میکنی وشبا تو بغل مامان میخوابی  شیرین...
2 مرداد 1392

کلی خبر جدید

سلام پسر گلم  خیلی وقته که فرصت نمیکردم بیام و وبلاگتو آپ کنم و کلی خبر رو هم مونده که نمیدونم از کجا شروع کنم اول از  همه کارگاه مادر و کودک بود که باهم رفتیم و خاله صفورا زحمت کشید و خبرمون کرد خیلی کارگاه خوبی بود و خیلی لحظه های خوبی داشتیم فقط یه خاطره یه کم بد از کارگاه واسم موند و اونم این بود که بعد از اولین جلسه مریض شدی و من برای اولین بار اسهال و استفراغ وحشتناک تو رو تجربه کردم 2- بار شب رفتیم بیمارستان و همون روز اول بالا آوردنت با آمپول برطرف شد ولی اس اس همچنان ادامه داشت و تو دقیقا 4 روز مریض بودی و جلسه دوم کلاس خیلی حال ندار و بی حوصله بودی   اینم چند تا عکس از کارگاههای مادر وکودک امیر مهدی در ح...
4 خرداد 1392

واکسن 18 ماهگی

سلام بر دسته گل شیرینم  امروز رفتیم و واکسن 18 ماهگیتو زدیم البته باید 5 شنبه میزدیم ولی 5 شنبه رفتیم خانه بهداشت گفتند فقط 1 شنبه و 3 شنبه واکسن 18 ماهگی رو میزنیم  الان دوباره برگشتیم خونه و شما یه شیشه شیر خوردی و دوباره خوابیدی آخه شیرین عسل من عادت داره 10-11 صبح بیدار شه و 8 که بیدارش کرده بودیم هنوز لالا داشت  خدا رو شکر هنوز تب نکردی من یه کم جای آمپولت رو یواش ماساژ دادم ولی انگار زیاد درد نداشتی یا خیلی مردی چون عکس العملی نشون ندادی ماشاالله  خوب ماه فروردین یه  اتفاق خوب افتاد  و اون  اینکه پسرم رو از شیر گرفتیم گرچه برای من خیلییییییییییییییییییییییییییییییییی سخت بود و کلی دلم برای د...
1 ارديبهشت 1392

تقویم 1392 امیر مهدی جون

امسال یه فقویم رو میزی برای خودمون و نزدیکامون چاپ کردیم یه سری تقویم دیواری واسه خاله ها و دای و عموها و بقیه که خیلی خوشحال شدن و حسابی همه رو سورپرایز کردیم اینم عکساش تقویم رومیزی: اینم تقویم دیواریمون ...
27 فروردين 1392