امیر مهدیامیر مهدی، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 20 روز سن داره

هدیه آسمانی ما

دنیا اومدن امیر مهدی جووون

ساعت 10 بیمارستان جم پذیرش شدیم من رفتم توی یه اتاق که 2 تا تخت توش بود و بهم گفتن رو هرکدوم دوست داری دراز بکش یه سری لباس هم بهم دادن و گفتن عوض کن ،همسری رو هم فرستاده بودن دنبال کارهای تشکیل پرونده و واریز پول و این برنامه ها لباسهامو که عوض کردم یه کمک پرستار اومد و لباسهای خودم رو جمع کرد و گذاشت تو یه مشما من اصلا درد نداشتم ، روی تخت دراز کشیدم و سریع 2 تا سرم که توی یکیش هیوسین تزریق شده بود و توی یکی دیگه آمپول فشار آوردن و بهم وصل کردن و سرعتشون رو خیلی کند گذاشتن سجاد هم اومد پیشم و گفت چه کارایی کرده بود به شکمم هم دو تا گوشی وصل کردند که یکیش انقباضهام رو نشون میداد و اون یکی ضربان قلب نینی رو ماما اتاق زایمان که نمود...
28 آبان 1390

یه هفته قبل از زایمان

سلام امروز بالاخره تصمیم گرفتم که شروع کنم و خاطرت بهترین هدیه زندگیم که از خدا گرفتم رو بنویسم و میخوام از یه هفته قب ل از زایمان شروع کنم 5 شنبه که رفتیم بیمارستان واسه چک آپ نهایی(البته دکتر گفته بود 2 شنبه بیایین ولی من که هم یه کم لک بینی داشتم و هم یه کم درد ترسیده بودم و تصمیم گرفتیم همون 5 شنبه بریم بیمارستان ، زنگ زدیم مامان حونم هم بنده خدا از خونشون راه افتاد و اومد خونه ما صبحونه رو کامل خوردم و راه افتادیم سمت بیمارستان اونجا پرستارها و دکتر معاینم کردن و دکتر گفت مشکلی نیست ولی این میشه چک آپ نهاییت و اگه تو این یه هفته نی نی اومد که هیچ اگه نیومد 5 شنبه بیا که نی نی رو به دنیا بیاریم آخه خانم دکتر امینی جمعه داش...
28 آبان 1390