امیر مهدیامیر مهدی، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 8 روز سن داره

هدیه آسمانی ما

عکس های جدید و آقای دکتر

سلام پسر قشنگم شیرینترینم دیشب من و تو و بابایی رفتیم یکم گردش وقتی برگشتیم خونه بردیمت حموم و وقتی از حموم برگشتیم احساس کردیم که گوشت یه کوچولو بوی نامطبوعی میده صبح هم مامان دوباره دید اون بو هنوز هست و حسابی نگران شد واسه همین بابا به چند تا دکتر و بیمارستان زنگ زد و گفتند که اگه علایم دیگه عفونت گوش مثل تب یا بیقراری نداره مشکلی وجود نداره فعلا ما یه کم نگرانیمون کم شده و منتظریم تا آقای دکتر اخوی راد بره مطب و ما بهش زنگ بزنیم و ببریمت پیشش راستی امروز داشتم دنبال بیمارستانی که دکترت توش هسن میگشتم که به این لینک برخورد کردم http://www.allameh.ir/html/index.php?name=Sections&req=viewarticle&artid=521&page=1 و با این...
22 اسفند 1390

مهمونی نی نی های نی نی سایت

از زبان امیر مهدی دوشنبه 8 اسفند من و مامان با هم رفتیم خونه خاله صفورا و آوا جون ، این اولین بار بود که من و مامان تنهایی با هم یه مسیر تقریبا طولانی رو ماشین سواری میکردیم من تو ترافیک هی مراتب اعتراضم رو به مامانم اعلام میکردم مامانم هم هی با یه دست کریر منو تکون میداد وقتی هم که رسیدیم هنوز هیچ کدوم خاله های دیگه نرسیده بودن و من با آوا کلی بازی کردم و هی به هم دیگه خندیدیم و تا میخواستیم یه کم بازی کنیم بقیه خاله ها هم با نی نی هاشون اومدن و حسابی جمعمون جمع شد و ارکست سمفونی مون کامل شد البته هانا جون هم تک خوان اپرا بوود اینم عکسامون: هی به مامانم گفتم منو بزار پیشه پسرا هااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا...
12 اسفند 1390

لذت بخش ترین احساس دنیا

خدای خوبم ازت ممنونم که بهم اجازه دادی شیرین ترین احساس دنیا رو بچشم و به لطف تو و یمن حضور هدیه آسمانی ات من مادر نامیده شوم. در آغوش کشیدن امیر مهدی شیرین ترین احساسیه که در تمام زندگیم تجربه کردم وقتی داره شیر میخوره تماشاش میکنم و دلم میخواد این لحظه ها هیچ وقت تموم نشه وقتی بوش میکنم بوی شیرش از خوشبو ترین عطر های دنیا هم خوشبو تره خدایا به خاطر همه احساساتی که قابل توصیف نیست ازت ممنونم  
3 اسفند 1390

وسایل و اسباب بازی های مورد علاقه امیر مهدی

خوب بازم سلام امیر مهدی جون ما الان دیگه نزدیک 4 ماهگیه و کلی کارهای جدید میکنه کلی باهامون حرف میزنه و درد و دل میکنه همه اطرافیان نزدیک رو خیلی خوب میشناسه و عکس والعمل نشون میده و اگه کسی به نظرش یه کم غریبه بیاد یه خورده باهاش غریبی میکنه کمرش و کلی بلند میکنه و یه کم مونده به غلط زدن برسه وقتی هم که دمر میخوابه میتونه گردنش رو بالا نگه داره راستی یه سری از وسایل و اسباب بازی ها رو هم بیشتر از بقیه دوست داره حالا به ترتیب اولویت عکس وسایل مورد علاقه رو میزاریم: 1-رتبه اول اختصاص داره به خانم کلید پریز (به افتخارشون) 2-رتبه دوم مال آقا گوزنه است که صدای زنگوله های روی گوشش خیلی قشنگه 3- رتبه سوم هم مال خانوم موشه ا...
20 بهمن 1390

خاطرات جدید

سلام امروز بعد یه مدت طولانی اومدم با کلی عکس و تعریف از کارای جدیدت پسرم اول اینکه ماشالا حسابی خوش خنده شدی ولی من هنوز نتونستم شکار لحظه ها بکنم و یدونه از اون خنده های شیرینت بعد از عوض کردن یا شیر خوردنت عکس بگیرم یه چیز دیگه که خیلی دوست داری اینکه باهات حرف بزنن وقتی باهات حرف میزنیم هم میخندی و هم تو هم با ما حرف میزنی، مامان جون و بابا جونت هم عاشق اینکارتن و کلی با زبون خودت باهات حرف میزنن دیروز هم من و پسری و مامان جون با هم رفته بودیم بیرون کلی تو آفتاب قدم زدیم اینم عکس قبل بیرون رفتنمون(وقتی هم لباس گرم تنت میکنم دوست داری هرچی زودتر بری بیرون وگرنه مثل این عکست عصبانی میشی)   یه کار دیگه هم که خیلی دوست د...
21 دی 1390

صبر مادرانه

خدا جونم کمکم کن بتونم بی خوابی ها و خستگی های این شبها رو به شیرینی و لذت در آغوش گرفتن پسرم بگذرونم خدا جونم به بدنم توان بده که خستگی سستش نکنه تا بتونم از فرشته ات به خوبی نگهداری کنم پسرم خوشحالم که خنده های شیرین و بازی های قشنگت رو وقتی تو نیمه های شب تازه سرخال میشی میبینم و با اینکه گاهی خستگی بی طاقتم میکنه دنیا رو با شیرینی و لذت اون لحظه ها عوض نمیکنم الان ساعت 1:36 بامداده و تو روی پای من داری حسابی بازی میکنی
12 دی 1390