لحظه هایم با تو

الان که دارم این مطلب رو مینویسم کنارم نشستی و سعی داری لبتاپ رو داعون کنی

اومدم که از کارای شیرینت بنویسم تا بدونی  چقدر لحظه های ما با بودنت رنگ شادی و طعم شیرینی گرفته

اول از همه از گار گرفتن هات بگم که کلا تمام تلاشت رو میکنی که به محظ اومدن تو بغل یه گاز اساسی بگیری البته گاز هات هم درجه بندی شده است من و بابا رو بیشتر از همه گاز میگیری و بعدش هم مامان جون و بابا جون رو یه بار هم آنا جون رو گاز گرفتی

ولی الحق و والانصاف گاز گیر متبحری هستی قربون اون دندونات برم

و البته کار دوم هم که جدید یاد گرفتی مو کشیدنه

زیر چشمی نگاه کردنت پیشرفت کرده و حالا اگه بخوای کسی رو دعوا کنی اخم میکنی و بهش زیر چشمی نگاه میکنی

عاشق آب بازی هستی و کافیه یه جا آب ببینی واسش کلی دست و پا میزنی و به همین منظور بابا جون هر روز سینک رو پر آب میکنه و تو میری استخر

آوازهای جدیدت خیلی باحال شدن و با دهنت ریتم میزنی

حالا دیگه میتونی منظور خواسته هات رو با آوا هایی که میگی برسونی اگه چیزی بخوای میگی ااااااده

اگه کسی بخواد بره و ما بخوایم باهاش خداحافظی کنیم به جای بای بای میگی ده ده

اگر کسی رو بحوای صدا بزنی یه جوری داد میزنی که طرف کاملا متوجه میشه و برمیگرده و کلی آواهای دیگه

خلاصه که لحظه لحظه های با تو بودن برای من سرشار از عشقه و عاشقونه دوستت دارم و این روزها خیلی یاد پارسال همین موقع میافتم خیلی یاد روزهای اول تولدت میافتم

واقعا قدرت خدا رو در آفرینش و رشد انسان میشه دید و باورت نمیشه که در عرض یه سال اینهمه توانمندی یاد گرفته باشه و .....

تو نوشتن این مطلب انقدر گازم گرفتی که اصلا نفهمیدم چی نوشتم