مرد شدن امیر مهدی خان

دیروز مامان و بابا برای امیر مهدی جون از دکتر سید محمد باقر اخوی راد وقت گرفته بودن که برای ختنه پسری رو ببرن پیشش

ساعت یه ربع به چهار رسیدیم مطب و خانم منشی امیرمهدی خان رو برد توی مطب و اجازه نداد مامان و بابا برن تو

تو این مدت یه بار هم مامان رفت در زد که بره داخل (آخه از صدای گریه پسری چشماش پر اشک شده بود)

ولی دکتر اجازه نداد

خلاصه وقتی عمل دکتر تموم شد پسری رو آوردن دادن به مامانش و مامان هم یه کم به نی نی شیر داد

وقتی اومدیم خونه مامان جون و بابا جون دیگه امیر مهدی رو مامان جون و بابا جونش نگه داشتن

پسرم وقتی گریه میکردی و خیلی بی تاب بودی مامان جون چند بار جاتو عوض کرد و بابا جون هم تا صبح بیدار بود و نگه ات داشت

هر بار که من بیدار شدم دیدم باباجون امیر مهدی بیداره بغلش کرده و داره تو خونه راهش میبره و کلی باهاش حرف میزنه

پسرم مامان جون و بابا جون خیلی زحمتت رو کشیدن یادت باشه وقتی بزرگ شدی تو هم براشون نوه خوبی باشی