امیر مهدیامیر مهدی، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه و 3 روز سن داره

هدیه آسمانی ما

خاطرات جدید

سلام امروز بعد یه مدت طولانی اومدم با کلی عکس و تعریف از کارای جدیدت پسرم اول اینکه ماشالا حسابی خوش خنده شدی ولی من هنوز نتونستم شکار لحظه ها بکنم و یدونه از اون خنده های شیرینت بعد از عوض کردن یا شیر خوردنت عکس بگیرم یه چیز دیگه که خیلی دوست داری اینکه باهات حرف بزنن وقتی باهات حرف میزنیم هم میخندی و هم تو هم با ما حرف میزنی، مامان جون و بابا جونت هم عاشق اینکارتن و کلی با زبون خودت باهات حرف میزنن دیروز هم من و پسری و مامان جون با هم رفته بودیم بیرون کلی تو آفتاب قدم زدیم اینم عکس قبل بیرون رفتنمون(وقتی هم لباس گرم تنت میکنم دوست داری هرچی زودتر بری بیرون وگرنه مثل این عکست عصبانی میشی)   یه کار دیگه هم که خیلی دوست د...
21 دی 1390

صبر مادرانه

خدا جونم کمکم کن بتونم بی خوابی ها و خستگی های این شبها رو به شیرینی و لذت در آغوش گرفتن پسرم بگذرونم خدا جونم به بدنم توان بده که خستگی سستش نکنه تا بتونم از فرشته ات به خوبی نگهداری کنم پسرم خوشحالم که خنده های شیرین و بازی های قشنگت رو وقتی تو نیمه های شب تازه سرخال میشی میبینم و با اینکه گاهی خستگی بی طاقتم میکنه دنیا رو با شیرینی و لذت اون لحظه ها عوض نمیکنم الان ساعت 1:36 بامداده و تو روی پای من داری حسابی بازی میکنی
12 دی 1390

عاشقونه دوست دارم

وقتی پسرم گاهی خیلی بی قرار میشه و هیچ کس نمیتونه آرومش کنه این شیرین ترین حس دنیاست که میبینم وقتی میاد تو بغل من آروم میشه شیرین ترین لذت دنیاست حتی اگه بیخوابی و خستگی توانم رو گرفته باشه پسرم این فقط من نیستم که به تو آرامش میدنم،شیرین ترینم وجود تو وقتی تو آغوش من آروم میگیری برای من آرامش بخش ترین احساس دنیاست که با هیچی عوضش نمیکنم
3 دی 1390

خدا جونم شکرت

پسر قشنگ من این روزا کارای جدید زیادی میکنه بابا و بابا جونش رو حسابی میشناسه ، تو بغل بابا جونش حسابی آروم میشه و بابا جونش هم کلی باهاش حرف میزنه بابا امیر مهدی جونم هم وقتی از سر کار میاد خونه و به پسری سلام میکنه آقا پسر شیرین ما بهش میخنده مامان فدای اون خنده های شیرینت عزیزم ...
3 دی 1390