امیر مهدیامیر مهدی، تا این لحظه: 12 سال و 6 ماه سن داره

هدیه آسمانی ما

داری بزرگ میشی

سلام بر فرشته کوچک خوشبختی پسر شیرینم ببخش که وقت نمیکنم وبلاگت رو آپ کنم واقعا این روزها خیلی شلوغیم و فرصتهامون خیلی کمهوقتی هم که خونه هستیم تو میخوای که شیش دنگ برای تو باشیم و این میشه که فرصت پای نت نشستن رو اصلا ندارم تو این مدت کلی اتفاق افتاد که آخریش که الان یادمه اینه که مامانی هفته پیش رفت آمریکا و ما برای بدرقه اش رفتیم و رسوندیمشون فرودگاه و تو هم برای اولین بار شب پیش باباجون خوابیدی انقدر شیرین شدی که ما عصر ها که میاییم خونه فقط داریم از دست شیرین کاری ها و شیرین زبونی هات میخندیم الهی فدات بشم از مهربونیت هم چی بگم که مهربونیت زبون زد همه شده روزی هزار بار میایی و بوسمون میکنی وشبا تو بغل مامان میخوابی  شیرین...
2 مرداد 1392

کلی خبر جدید

سلام پسر گلم  خیلی وقته که فرصت نمیکردم بیام و وبلاگتو آپ کنم و کلی خبر رو هم مونده که نمیدونم از کجا شروع کنم اول از  همه کارگاه مادر و کودک بود که باهم رفتیم و خاله صفورا زحمت کشید و خبرمون کرد خیلی کارگاه خوبی بود و خیلی لحظه های خوبی داشتیم فقط یه خاطره یه کم بد از کارگاه واسم موند و اونم این بود که بعد از اولین جلسه مریض شدی و من برای اولین بار اسهال و استفراغ وحشتناک تو رو تجربه کردم 2- بار شب رفتیم بیمارستان و همون روز اول بالا آوردنت با آمپول برطرف شد ولی اس اس همچنان ادامه داشت و تو دقیقا 4 روز مریض بودی و جلسه دوم کلاس خیلی حال ندار و بی حوصله بودی   اینم چند تا عکس از کارگاههای مادر وکودک امیر مهدی در ح...
4 خرداد 1392

واکسن 18 ماهگی

سلام بر دسته گل شیرینم  امروز رفتیم و واکسن 18 ماهگیتو زدیم البته باید 5 شنبه میزدیم ولی 5 شنبه رفتیم خانه بهداشت گفتند فقط 1 شنبه و 3 شنبه واکسن 18 ماهگی رو میزنیم  الان دوباره برگشتیم خونه و شما یه شیشه شیر خوردی و دوباره خوابیدی آخه شیرین عسل من عادت داره 10-11 صبح بیدار شه و 8 که بیدارش کرده بودیم هنوز لالا داشت  خدا رو شکر هنوز تب نکردی من یه کم جای آمپولت رو یواش ماساژ دادم ولی انگار زیاد درد نداشتی یا خیلی مردی چون عکس العملی نشون ندادی ماشاالله  خوب ماه فروردین یه  اتفاق خوب افتاد  و اون  اینکه پسرم رو از شیر گرفتیم گرچه برای من خیلییییییییییییییییییییییییییییییییی سخت بود و کلی دلم برای د...
1 ارديبهشت 1392

تقویم 1392 امیر مهدی جون

امسال یه فقویم رو میزی برای خودمون و نزدیکامون چاپ کردیم یه سری تقویم دیواری واسه خاله ها و دای و عموها و بقیه که خیلی خوشحال شدن و حسابی همه رو سورپرایز کردیم اینم عکساش تقویم رومیزی: اینم تقویم دیواریمون ...
27 فروردين 1392

سفرنامه مصور ارومیه

تو این سفر مامان جون هم همراه ما بودن و خیلی بهمون خوش گذشت و به آنا جون و آتا جون هم خیلی زحمت دادیم اینم عکسامون عمه جون زحمت کشیده بودن و برای امیر مهدی جون کیک قدم درست کرده بودن(فقط نفهمیدیم کی کفشای شوکولاتی رو خورد هههههههه) همه بشینن میخوام سخنرانی کنم(یکی از امامزاده های ارومیه که بقعه اش تاریخی هم بود) ساعت 1.30 بامداده و امیر مهدی در حال آتیش سوزوندن(مامان و بابا هم موندن گریه کنن از خستگی زیاد یا بخندن به شیرین کاری های عسلک) صبح 13 به در در یاط ومردان در حال تهیه آتیش کباب (امیر مهدی هم مهندس ناظره) اینم عصر 13 به در و باغ پسر عمه(من عاشق این عکسم) 4 شنبه هم رفته بودیم خونه عمو فرشید دوست بابا و چ...
19 فروردين 1392

سال نو مبارک

سلام امروز 4 شنبه 7 فروردین 1392 هست و الان ساعت 2 بامداده و من تازه پسرم رو خوابوندم و اومدم برای به روز کردن وبلاگ فرشته کوچک خوشبختیم خوب اولش از عیدی خودم بگم که امسال بابا سجاد حسابی منو سورپرایز کرد و یه عیدی که خیلی دوست داشتم خرید لجظه سال تحویل ساعت 2 و 31 دقیقه عصر بود و هرچی تلاش کردم که تا اون موقع بیدار نگهت دارم نشد و پسر گلم ساعت 1.30 خوابید و خلاصه امیدوااااااااااااااااااااااااااارم امسال سال خوبی تو لالا کردنت باشه البته گوش شیطون کر تو سال جدید خیابون گردی های نصفه شبی نداشتیم و پسرمون تو خونه لالا کرده لحظه سال تحویل ما خونه بودیم و بعد از سال تحویل خونه مامان جون شام دعوت داشتیم و رفتیم خونه مامان جون اینااا...
7 فروردين 1392

راه افتادن و شیرین کاری های جدید

پسر ما هم بالاخره از 3 شنبه راه افتاد البته هنوز یه کم ترسوه و باید خودمون بلندش کنیم که راه بره ولی وقتی راه میره کلی دوق میکنه و همه هم براش دست میزنن بیشتر ذوق میکنه حرفهایی که امیر مهدی جون میزنه آفففففففففففففففففففف: آب آببیییییییییییییییده: آب بازی-آب بده(دومنظورست) مام بودیییییییی:مامان جونی با بودییییییییی: بابا جونی صدای حیونها (البته اینو بیشتر از 1 ماهه که بلده) ببعی میگه : به به کلاغه میگه : دار دار پیشیه میگه: پیشته (اینو بابا سجاد اشتباه یاد داده چون خیلی باحال میگی پیشته ) گاوه میگه:مااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا هاپوه میگه: هاب هر جا هم پیشی میبینه زود میگه پیشته هر جا هم پرنده ببینه میگه ...
12 اسفند 1391

مهمونی خونه ماااااااااااااا

سلام بالاخره بعد یه غیبت طولانی اومدم 5 شنبه هفته پیش مامانهای نی نی سایت با نی نی های نازشون خونه ما مهمون بودن  واااااااااااااااااااااای یه عالمه دخمل و پسر 1.5 ساله حدودا که همشونم راه میرفتن و حسابی ووروجک شدن قبل مهمونی فک میکردم خودم میتونم پذیرایی مهمونی رو بکنم ولی واقعا اگه مامان جوون نبود اصلا نمیتونستم به مهمونها برسم خدا رو شکر مامان جون کمکمون بودن خلاصه مهمونی خیلییییییییییییییییییییی خوش گذشت و امیر مهدی که اول مهمونی تازه خوابیده بود وقتی بیدار شد و از اتاق اومد بیرون دید ووووووووووووووووووووو چقد نی نی تو خونمونه و اولش یه کم غریبی کرد ولی آخراش حسابی با نی نی ها بازی میکرد آخرم که همه رفته بودن کلی با آوا بازی میکر...
12 اسفند 1391